ترنم جانترنم جان، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

❤براي قشنگترين زمزمه هستي؛ترنم❤

حرفهاي شيرين تر از عسل(3)

رابطه ترنم با مامان   مامان شادي از سر كار آمده   ترنم: « من اِندق دلم برات تنگ شده بود، اِندق واست گريه كردم...» خواستم بخورمت،اِندق يعني اين قدر   وقتي مامان پاش درد مي كرد   ترنم:« بابا پاشو برو براي مامان شماره بگير، ببريمش دكتر، ايشا الله پاش خوب شه»   دخترم آن قدر به فكر من است كه هر روز وقتي از خواب بيدار مي شود مي گويد:« مامان پات خوب شد»   خدا نكند به دستم خراشي بيفتد، فوري مي بوسد   ترنم:« من برات بميرم و هي بوس بوس...»   مامان:« خدا نكند دختر گلم»    اگركسي به من حرف...
19 تير 1392

حبابو خيلي دوست دارم

حبابو خيلي دوست دارم حباب با آب درست مي شه   فوت مي كنم به آب و كف، صد تا حباب درست مي شه حبابها پرواز مي كنن ميرن پايين ميرن بالا وقتي به موهام ميخورن پولوپ پولوپ ميدن صدا (شعر كتابت كه موقع حباب بازي مي خواني)        ...
16 تير 1392

پاسخم را به شعر می‌گویی...

من برایت ترانه می‌خوانم، پاسخم را به شعر می‌گویی ‌آسمانم دوباره بارانی‌ست، مثل وقتی که شعر می‌گویی ‌ ‌چکه‌چکه، پر از بهارانی، بارشِ بوسه‌های بارانی گونه‌ام خیس می‌شود وقتی که تو با بوسه شعر می‌گویی خیسِ باران، تمامِ پیرِهنم ،به تنم مثل چسب چسبیده مثل نرمِ تو را بغل کردن، وقتی از عشوه شعر می‌گویی از تو سر زد کمانِ رنگینی روی سقفِ مدور چشمم روی آن دلپذیرِ رنگین‌یال، چه بهارانه شعر می‌گویی     دختر ناز مامان، تند و تند گونه هاي مرا مي بوسد و ميگه:« چرا من هر چي تو را بوس مي كنم، سير نمي شم»....
16 تير 1392

در چنين روزي...

 کنار آشيان تو آشیانه می کنم فضای آشیانه را پر از ترانه می کنم کسی سئوال می کند به خاطر چه زنده ای؟ و من برای زندگی تو را بهانه می کنم      به ياد 12/4/1386 (همين شعر درون كارت عروسي) ،سالگرد ازدواج مامان و بابا، در چنين روزي بهانه بودنمان عشق بود ولي اكنون بهانه بودنمان فرشته اي است به نام ترنم؛ فرشته اي كه عشق معجزه دستهاي سبزش است. فرشته زيبايي! با وجودت از خدا چيزي نمي خواهم جز سلامتي و خوشبختي تو... ...
12 تير 1392

كارمند كوچولوي مامان(1)

  ١٨/٣/٩٢ كارمند كوچولو در اداره مامان   و اين هم دخملك زخمي من، كه در حياط دانشگاه حرف مرا گوش نكرد و زمين خورد و پوست پايش خراشيده شد و كلي گريه كرد و گفت:« ماماني برام اسپند دود كن» و خوابش برد و تا مسير خانه خوابيد و ازبس شيرين زباني و بدو بدو كرده بود حسابي خسته شده بود.   و شب هنگام، تصميم گرفت كه ديگر اداره نيايد و پيش مامان جون بماند.  گل قشنگم! برايت آرزومندم روزي در لباس فوق تخصص دكتري ببينمت نه كارمندي   ...
12 تير 1392

كارمند كوچولوي مامان(2)

عروسك نازم ، سه شنبه 11/4/92 همين كه مي خواستم پايم را از در بيرون بگذارم بيدار شدي و با خوشحالي گفتي:« مامان زود بريم الان سرويس مي ره» هر چي باهات صحبت كردم كه برو خانه مامان جون راضي نشدي و زدي زير گريه و گفتي :« تو سرويس غر نمي زنم؟» گفتم : « هم خودت اذيت مي شي هم مامان» دوباره با گريه گفتي:« قول مي دم حرفت را گوش كنم». سريع آماده ات كردم و به دانشگاه آمديم. ناگفته نماند كه بين راه پشيمان شدي و گفتي:« من نمي خوام بيام». نمي دانم چرا هر وقت سوار ماشين مي شويم بعد از 10 دقيقه، غرغر كردن و بهانه گرفتنت شروع مي شود. به دانشگاه رسيديم بعد از خوردن صبحانه ات، رفتي به خاله ها سر زدي و...
12 تير 1392

حرفهاي شيرين تر از عسل(2)

ترنم در حال خوردن شربت آلبالو بابا:« ترنم به من هم مي دهي؟» ترنم:« نه، اين خيلي بدمزه است، دارويه»    بابا كمي با مامان بلند صحبت كرد ترنم:« باباي بد، چرا مامان چشم آهويي منو دعوا مي كني؟چرا بهش چيزي مي گي؟»     آمدن دوست بابا با خانمش براي شب نشيني ترنم بعد از خواندن ترانه ها و شيرين زباني اش در حالي كه خوابش مي آمد «مامان، اينا برن خونشون» مامان:« اينا ميهمانمان هستند» ترنم« نه...، حرف مي زنن نمي ذارن بخوابم، برن خونشون» مامان و قيافه خجالت زده اش ...
10 تير 1392

نقاش كوچولوي مامان( گالري 4)

تفسير نقاشي ات همه مهر است و زيبايي اي همه ي زيبايي! عاشقانه مي پرستمت   2 سال و 9 ماه و 15 روز- نقاشي روي پاي خودت 2سال و 9ماه و 22روز - تغيير حالت چشم آدمك(نقاشي در اداره) 2 سال و 9 ماه و 18 روز- نقاشي روي بادكنك(اولين باري كه ماه كشيدي) قصه گويي با تصاوير - آموزش از دايي جان ...
10 تير 1392